سلام علیکم
آخه قربونت برم، ما تازه داشتیم یواش یواش بهت دل میبستیم. خیالات برمون داشته بود که آره، تو هم از خودمونی، با مردمی، سبزی. اما زهی خیالات باطلات. سبز که هیچی، بد جوری تو زرد از آب در اومدی داداش. من الاغ رو بگو که چقدر این ور و اون ور ازت تعریف کردم و تمجید نمودم. حتی برداشته بودم و اون عکسه که موقع نوشتن نامه به علی گدا، دختر کوچیکت ازت گرفته بود رو هم چسبونده بودم به داشبرد هیلمنم. با اون ژستت تو اون لباس سفیدی که تنت پوشونده بودن همچین مامان روحانی شده بودی که اولش گمان کردم خود حضرت صاحب الزمانه.
جالب بود که هیچ کدوم از مسافرام هم با دیدن عکست نه بهت فحش میدادن، نه دری وری نثارت میکردن و نه ان دماغ روش میچسبوندن. یکی میگفت هر چی تا حالا خورده نوش جونش، حالا که اومده طرف مردم، از سر گناهاش میگذریم.
تا اینکه دیروزی سر ظهر یه مسافر دربستی به تورم خورد. میخواست بره طرفهای گمرک اون ورا. تو راه یه جوری به مسخره بهم گفت نه به اون نوار هایده نه به اون عکسی که زدی رو داشبردت. گفتم اگه اذیت میشین خاموشش میکنم. گفت نه بابا، عکس رو میگم. گفتم مگه چشه آقا مهندس؟ مگه نشنیدین که تو نماز جمعه چه حالی به ملت داد و به حکومت گیر داد؟ این اکبر آقا اون اکبر آقایی نیست که ما فکر میکردیم. اصلا تموم اون حرفهایی که پشت سرش میزدن شایعه بود و بس. میخواستن که خرابش کنن. این بابا مثل باقی آخوندها نیست، این با مردمه، میخواد که مردم به حقشون برسن.
آقا مهندس یه چیزی جواب داد که اولش خیلی بهم برخورد اما بعدش پیش خودم حساب کردم که نه بابا، حق داره بگه. بهم گفت که خیلی ساده ای. بعدشم گفت این هاشمی همیشه فقط به فکر خودش و جیب خودشه. خیلی هم تو این کارش وارده. به موقعش میزنه زیر گریه، به موقعش رنگ عوض میکنه و هر وقت از هر طرف باد بیشتر بوزه میره اون وری. یادت نیست هر وقت اوضاع به هم میریخت سریع میدوید میرفت زیر عبای رهبر؟ حالا هم که احمدی نژاد و رهبرش بهش گیر دادن حسابی به ترس و لرز افتاده. از شانسش این مشنگهاهم تر زدن به انتخابات و تقلب کردن که در نتیجه اش مردم میلیونی ریختن وسط خیابون. فکر کرده بودن مردم ۳۰ ساله چیزی نگفتن دیگه بی غیرت شدن و باز هم چیزی نمیگن. حساب این همه شلوغی رو نکرده بودن. این رفسنجانی هم که دید خوب فرصتیه، خودش رو چسبوند به مردم. نه واسه اینکه از مردم حمایت بکنه، نه، بر عکس. واسه اینکه مردم از اون حمایت بکنن و نذارن که کفتارهای جوون تر این پیرکفتار که سالها واسه خودش جلون داده و حکومت کرده رو پاره پوره کنن.
آقا مهندس میگفت حالا که با همت مردم و خون جوونها قدرت علی گدا و اینقدی نژاد نم کشیده و کسی دیگه تره هم براشون خورد نمیکنه، جنابعالی پاشدی رفتی دوباره طرف اونها تا بهشون جون بدی که یه وقت حکومتشون کله پا نشه، که در آن صورت خودت هم کله پا میشی. آقا مهندس میگفت قرار گذاشتین که تو نظام رو نجات بدی و در عوضش اونها هم به تو و بچههات کاری نداشته باشن. میگفت حتما کلی هم ازشون امضا پمضا گرفتی که پس فردا واست شاخ نشن.
من که باورم نمیشد راست باشه ازش پرسیدم رو چه حسابی این حرفها رو میزنه؟ گفت از اونجایی که تو، یعنی اکبر آقا، یه جایی گفتی همه باید از دستورات علی گدا پیروی کنن و تازه به جای اینکه بهش بگی رهبر یا مقام رهبری برداشتی صاف گفتی رهبری معظم انقلاب. آخه نمیشد اقلاً اون معظم کوفتیش رو نگی؟ اون جوری اقلا میتونستیم سر خودمون شیره بمالیم که بعله، اینها با هم اختلاف دارن.
بابا ای والله، پس باز جبهه رو عوض کردی. یه لنگ پات رو گذاشتی اینطرف، اون یکی رو اون طرف. فقط حواست باشه که این دفعه از اون دفعهها نیست. فاصله این طرف تا اون طرف این بار خیلی زیاده و لنگات بدجوری جر میخورن.
حاج اکبر آقا، مودبانه بهت بگم که این بار بد جوری ریدی. مردم ممکن بود که یک دفعه ببخشنت، ولی هیچ وقت پشت کردن دوباره تو به خودشون رو نمیبخشن. وای به حالت اگه آقا مهندس راست گفته باشه و باز دنبال علی گدا راه افتاده باشی. مردم که دیگه سیفون رو روی اون کشیدن، ولی حالا یخه اون پیرهن سفید روحانیت رو میگیره وتو رو هم با خودش به پائین میکشه.
فعلا من عکست رو کندم انداختم توی داشبرد تا شاید تو این چند روزه خبر خوبی از طرف تو بشنوفم و دوباره درش بیارم. والا وسط میدون آزادی میندازمش از پنجره بیرون.
جالب بود که هیچ کدوم از مسافرام هم با دیدن عکست نه بهت فحش میدادن، نه دری وری نثارت میکردن و نه ان دماغ روش میچسبوندن. یکی میگفت هر چی تا حالا خورده نوش جونش، حالا که اومده طرف مردم، از سر گناهاش میگذریم.
تا اینکه دیروزی سر ظهر یه مسافر دربستی به تورم خورد. میخواست بره طرفهای گمرک اون ورا. تو راه یه جوری به مسخره بهم گفت نه به اون نوار هایده نه به اون عکسی که زدی رو داشبردت. گفتم اگه اذیت میشین خاموشش میکنم. گفت نه بابا، عکس رو میگم. گفتم مگه چشه آقا مهندس؟ مگه نشنیدین که تو نماز جمعه چه حالی به ملت داد و به حکومت گیر داد؟ این اکبر آقا اون اکبر آقایی نیست که ما فکر میکردیم. اصلا تموم اون حرفهایی که پشت سرش میزدن شایعه بود و بس. میخواستن که خرابش کنن. این بابا مثل باقی آخوندها نیست، این با مردمه، میخواد که مردم به حقشون برسن.
آقا مهندس یه چیزی جواب داد که اولش خیلی بهم برخورد اما بعدش پیش خودم حساب کردم که نه بابا، حق داره بگه. بهم گفت که خیلی ساده ای. بعدشم گفت این هاشمی همیشه فقط به فکر خودش و جیب خودشه. خیلی هم تو این کارش وارده. به موقعش میزنه زیر گریه، به موقعش رنگ عوض میکنه و هر وقت از هر طرف باد بیشتر بوزه میره اون وری. یادت نیست هر وقت اوضاع به هم میریخت سریع میدوید میرفت زیر عبای رهبر؟ حالا هم که احمدی نژاد و رهبرش بهش گیر دادن حسابی به ترس و لرز افتاده. از شانسش این مشنگهاهم تر زدن به انتخابات و تقلب کردن که در نتیجه اش مردم میلیونی ریختن وسط خیابون. فکر کرده بودن مردم ۳۰ ساله چیزی نگفتن دیگه بی غیرت شدن و باز هم چیزی نمیگن. حساب این همه شلوغی رو نکرده بودن. این رفسنجانی هم که دید خوب فرصتیه، خودش رو چسبوند به مردم. نه واسه اینکه از مردم حمایت بکنه، نه، بر عکس. واسه اینکه مردم از اون حمایت بکنن و نذارن که کفتارهای جوون تر این پیرکفتار که سالها واسه خودش جلون داده و حکومت کرده رو پاره پوره کنن.
آقا مهندس میگفت حالا که با همت مردم و خون جوونها قدرت علی گدا و اینقدی نژاد نم کشیده و کسی دیگه تره هم براشون خورد نمیکنه، جنابعالی پاشدی رفتی دوباره طرف اونها تا بهشون جون بدی که یه وقت حکومتشون کله پا نشه، که در آن صورت خودت هم کله پا میشی. آقا مهندس میگفت قرار گذاشتین که تو نظام رو نجات بدی و در عوضش اونها هم به تو و بچههات کاری نداشته باشن. میگفت حتما کلی هم ازشون امضا پمضا گرفتی که پس فردا واست شاخ نشن.
من که باورم نمیشد راست باشه ازش پرسیدم رو چه حسابی این حرفها رو میزنه؟ گفت از اونجایی که تو، یعنی اکبر آقا، یه جایی گفتی همه باید از دستورات علی گدا پیروی کنن و تازه به جای اینکه بهش بگی رهبر یا مقام رهبری برداشتی صاف گفتی رهبری معظم انقلاب. آخه نمیشد اقلاً اون معظم کوفتیش رو نگی؟ اون جوری اقلا میتونستیم سر خودمون شیره بمالیم که بعله، اینها با هم اختلاف دارن.
بابا ای والله، پس باز جبهه رو عوض کردی. یه لنگ پات رو گذاشتی اینطرف، اون یکی رو اون طرف. فقط حواست باشه که این دفعه از اون دفعهها نیست. فاصله این طرف تا اون طرف این بار خیلی زیاده و لنگات بدجوری جر میخورن.
حاج اکبر آقا، مودبانه بهت بگم که این بار بد جوری ریدی. مردم ممکن بود که یک دفعه ببخشنت، ولی هیچ وقت پشت کردن دوباره تو به خودشون رو نمیبخشن. وای به حالت اگه آقا مهندس راست گفته باشه و باز دنبال علی گدا راه افتاده باشی. مردم که دیگه سیفون رو روی اون کشیدن، ولی حالا یخه اون پیرهن سفید روحانیت رو میگیره وتو رو هم با خودش به پائین میکشه.
فعلا من عکست رو کندم انداختم توی داشبرد تا شاید تو این چند روزه خبر خوبی از طرف تو بشنوفم و دوباره درش بیارم. والا وسط میدون آزادی میندازمش از پنجره بیرون.
۱ نظر:
سلام
دیوار رفسنجانی جای مناسبی برای ثبت یادگاری نیست . رفسنجانی در روزهایی که در قدرت بود در کنار کارهایی که کرد بسیار هم به دنبال منافع شخصی بود . الان هم بیشتر به فکر حفظ موقعیت و جایگاه خودش است تا هر چیز دیگری . توقع بیشتری از امثال او نمی توان داشت .
فرصت شد سری هم به من بزنید .
Ashkan-paarty.blogspot.com
ارسال یک نظر