آقای اوباما، عزیز من، حسین جان، تویی که این همه دم از آزادی و حقوق بشر میزنی، تویی که اینقدر قربون صدقه نلسون ماندلا و ماهاتما گاندی میری، پس چی شد این همه شهید که مردم ایران و جهان رو تو این ۳ ماه عزادار کرد یادت رفت؟ پس چی شد که یک دفعه ندا و سهراب ما رو یادت رفت؟ مگه با دیدن فیلم کشته شدن مظلومانه ندا بغضت نگرفته بود؟ اونجا تو آمریکا که اخبار سانسور نمیشه و اینترنت فیلتر نداره، پس حتما از وضع زندانها و زندانیهای اینجا شنیده ای. از تجاوزها شنیده ای، همینطور از گورهای دسته جمعی و از اعترافات تلویزیونی. حتما خانوادههای ایرانی رو دیدی که الآن هفته هاست از این زندان به اون زندان، از این بیمارستان به اون بیمارستان دربدر دنبال بستگانشون آواره هستن و آخرش هم چیزی جز جنازه تیکه پاره عزیزشون نصیبشون نمیشه.
نمی خوام که گریه و زاری راه بندازم که دلت برامون بسوزه. نه، احتیاجی به تو و دلسوزی تو نیست. فقط غافلگیر شدم از کسی که این همه ادعای بشر دوستیش میشه و بعدش پشت سر هم به طرف احمدی نژاد و خامنهای دست دوستی دراز میکنه.یک دفعه شب عیدی دستت رو دراز کردی، یک دفعه قبل از انتخابات، یک دفعه هم حالا که پیشنهاد مذاکره دادی. آخه لاکردار، یعنی تو واقعا میتونی که دستان خونین اینها رو تو دستت بگیری و بهشون "هِلو، ها آار یو" بگی؟ میتونی به کسانی که این همه جنایت کردن لبخند بزنی و سر یک میز بشینی و باهاشون پسته بشکنی و مذاکره کنی؟ بابا دست مریزاد!
توی همین مملکت ۲ تا رئیس جمهور و یک نخست وزیر سابق این بابا رو به رسمیت نمیشناسن، مردم دارن خودشون رو به آب و آتش میزنن که یک جوری به همه بگن این مرتیکه رئیس جمهور ما نیست، این یارو رای ما رو دزدیه. کلیشون رو هم گرفتن بردن به ناکجا آباد و خدا میدونه چی سرشون بیاد. اون وقت تو از ینگه دنیا پیغام میدی که من تبریک نمیگا، به رسمیت نمیشناسما، ولی مذاکره میکنم. خوب یک دفعه به رسمیت بشناس و دسته گل هم براش بفرست دیگه.
ببینم، حالا حتما میخوای هر جوری شده با اینها بشینی سر یک میز و تکلیف بمب اتمی ایران را مشخص کنی؟ آخه داداش من، اینها که یک روده راست تو شیکمشون پیدا نمیشه، حالا گیریم که مذاکره هم کردن، امضا هم دادن، دستت رو هم بالاخره فشردن که خشک نشه از بس رو هوا به طرفشون نگه داشتی، یعنی به اون قرارداد اصلا اطمینانی هست؟ این احمدی نژاد داره صاف صاف راه میره و دروغ میگه، بعد چطوری میشه به قول و امضاش اعتماد کرد؟ تقلب که نکردن هیچی، زدن و کشتن و تجاوز کردن و بعدش هم گفتن که ما نبودیم، خودشون بودن. آخه مگه میشه که آدم خودش به خودش تجاوز کنه؟ چطوری میتونی به کسی که به مردم مملکت خودش هم رحم نداره اعتماد کنی؟ این یارو که با هم وطنهای خودش این کار رو میکنه، فکر کردی که با شیطان بزرگ از در دوستی در میاد؟ واقعا که یا ساده دلی یا اینکه ما رو نخاله گیر آوردی.
گفتم که، ایرانیها خودشون از پس مشکلشون بر میان و احتیاجی به کمک این و اون ندارن، اما مذاکره کردن تو با این رئیس جمهور تقلبی میتونه به خیال خودش وجهه قانونی بهش بده و کمکش کنه که چند روزی بیشتر بر سر قدرت بمونه. درسته که اینها رفتنی هستن، آن هم خیلی زود، ولی هر یک روز اضافه هم که قدرت توی دستشون باشه، زیاده. چون تو همون یک روزمیتونن خون خیلیهای دیگه رو هم بریزن.
چیز دیگهای هم که برام سواله اینه که چرا توی این وضعیت شلوغ پلوغ که مردم افتادن به جون اینها و پایههای حکومتشون تق و لق شده هوس مذاکره به سرت افتاده؟ حالا نمیشد که مثل این ۳۰ سال یه چند ماه دیگه هم صبر میکردی؟
بهرحال اوبامای عزیز، اگه اینقدر دوست داری که حتما با یکی دست بدی، دستت رو به سوی صاحبان اصلی این مملکت دراز کن. مطمئن باش که اون وقت نه کسی برات خط و نشون میکشه، نه جواب سر بالا بهت میده ونه یواشکی پونزلای انگشتاش میذاره.
تو دستت رو با صداقت بگیر این طرف سوی مردم، ما اون رو به گرمی میفشاریم
نمی خوام که گریه و زاری راه بندازم که دلت برامون بسوزه. نه، احتیاجی به تو و دلسوزی تو نیست. فقط غافلگیر شدم از کسی که این همه ادعای بشر دوستیش میشه و بعدش پشت سر هم به طرف احمدی نژاد و خامنهای دست دوستی دراز میکنه.یک دفعه شب عیدی دستت رو دراز کردی، یک دفعه قبل از انتخابات، یک دفعه هم حالا که پیشنهاد مذاکره دادی. آخه لاکردار، یعنی تو واقعا میتونی که دستان خونین اینها رو تو دستت بگیری و بهشون "هِلو، ها آار یو" بگی؟ میتونی به کسانی که این همه جنایت کردن لبخند بزنی و سر یک میز بشینی و باهاشون پسته بشکنی و مذاکره کنی؟ بابا دست مریزاد!
توی همین مملکت ۲ تا رئیس جمهور و یک نخست وزیر سابق این بابا رو به رسمیت نمیشناسن، مردم دارن خودشون رو به آب و آتش میزنن که یک جوری به همه بگن این مرتیکه رئیس جمهور ما نیست، این یارو رای ما رو دزدیه. کلیشون رو هم گرفتن بردن به ناکجا آباد و خدا میدونه چی سرشون بیاد. اون وقت تو از ینگه دنیا پیغام میدی که من تبریک نمیگا، به رسمیت نمیشناسما، ولی مذاکره میکنم. خوب یک دفعه به رسمیت بشناس و دسته گل هم براش بفرست دیگه.
ببینم، حالا حتما میخوای هر جوری شده با اینها بشینی سر یک میز و تکلیف بمب اتمی ایران را مشخص کنی؟ آخه داداش من، اینها که یک روده راست تو شیکمشون پیدا نمیشه، حالا گیریم که مذاکره هم کردن، امضا هم دادن، دستت رو هم بالاخره فشردن که خشک نشه از بس رو هوا به طرفشون نگه داشتی، یعنی به اون قرارداد اصلا اطمینانی هست؟ این احمدی نژاد داره صاف صاف راه میره و دروغ میگه، بعد چطوری میشه به قول و امضاش اعتماد کرد؟ تقلب که نکردن هیچی، زدن و کشتن و تجاوز کردن و بعدش هم گفتن که ما نبودیم، خودشون بودن. آخه مگه میشه که آدم خودش به خودش تجاوز کنه؟ چطوری میتونی به کسی که به مردم مملکت خودش هم رحم نداره اعتماد کنی؟ این یارو که با هم وطنهای خودش این کار رو میکنه، فکر کردی که با شیطان بزرگ از در دوستی در میاد؟ واقعا که یا ساده دلی یا اینکه ما رو نخاله گیر آوردی.
گفتم که، ایرانیها خودشون از پس مشکلشون بر میان و احتیاجی به کمک این و اون ندارن، اما مذاکره کردن تو با این رئیس جمهور تقلبی میتونه به خیال خودش وجهه قانونی بهش بده و کمکش کنه که چند روزی بیشتر بر سر قدرت بمونه. درسته که اینها رفتنی هستن، آن هم خیلی زود، ولی هر یک روز اضافه هم که قدرت توی دستشون باشه، زیاده. چون تو همون یک روزمیتونن خون خیلیهای دیگه رو هم بریزن.
چیز دیگهای هم که برام سواله اینه که چرا توی این وضعیت شلوغ پلوغ که مردم افتادن به جون اینها و پایههای حکومتشون تق و لق شده هوس مذاکره به سرت افتاده؟ حالا نمیشد که مثل این ۳۰ سال یه چند ماه دیگه هم صبر میکردی؟
بهرحال اوبامای عزیز، اگه اینقدر دوست داری که حتما با یکی دست بدی، دستت رو به سوی صاحبان اصلی این مملکت دراز کن. مطمئن باش که اون وقت نه کسی برات خط و نشون میکشه، نه جواب سر بالا بهت میده ونه یواشکی پونزلای انگشتاش میذاره.
تو دستت رو با صداقت بگیر این طرف سوی مردم، ما اون رو به گرمی میفشاریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر